«بیداری اسلامی» یکی از تعبیرهایی است که از سوی مقامات و مبلغان دولتی دربارهی قیامهای مردم کشورهای تونس و مصر و بحرین و یمن به کار گرفته میشود. (تعبیری که البته از اعتراضات مردمی در کشور برادر سوریه دریغ میشود. شاید به خاطر آنکه اسلام مردمان تحت حکومت موروثی خاندان اسد تضعیف شده است.)
وقتی که سروران عالی مقام یک قید اسلامی را پس پشت چیزی مینشانند، چه چیزی باید از آن فهمید. مثلا وقتی که عبارت «اسلامی» را در این موارد به کار میبرند: دانشگاه (دانشگاه اسلامی)، بانکداری (بانکداری اسلامی)، علوم انسانی (علوم انسانی اسلامی)، قیامهای ضداستبدادی منطقه (بیداری اسلامی) و ... در واقع چه کاری انجام میدهند و چه هدفی دنبال میکنند.
به نظر میآید رهآورد این نوع نامگذاری برای این سروران نوعی حس تملک بعد از ناآشناییزدایی است. یعنی این پدیدههای غریب بعد از این نوع نامگذاری ظاهرا برای سروران صورت پدیدهی را مییابند که گویا این بزرگان کاملا به اسرار و بواطن آنها آشنایی دارند و لذا میتوانند برای این پدیدهها نسخه بپیچند، در اختیارشان بگیرند و مدیریتشان کنند.
میزان دزدی و اختلاس و فسادی که در نظام بانکداری اسلامی ما صورت میگیرد، اگر بیشتر از نظامهای بانکی کشورهای دیگر (لابد غیراسلامی)نباشد کمتر نیست. از دانشگاه آزاد اسلامی غالبا بوی پول و مدرک به مشام میرسد. علوم انسانی اسلامی را هم که هنوز کسی نمیداند نمنهدی؛ اما همین تعبیر «علوم انسانی اسلامی» به کار آن میآید که اساتیدی را که با حرفهای نامأنوسشان زیر پای ریاست سروران را خالی میکند را اخراج کرد.
ظاهرا و در واقع با اسلامی نامیدن بانکداری، و دانشگاه و.... این پدیدهها واجد هیچ خصیصهی ارزندهای در قیاس با نمونههایی که پسوند اسلامی ندارند، نشدهاند. اتفاقی که افتاده در بعد ملکیت این پدیدهها بوده است. یعنی سرورانی با چنین نامگذاری در واقع سند این نهادها را به نام خود یا صنف و جریان خود زدهاند و دوستان خود را به ریاست این نهادها نشاندهاند. نتیجه هم این شده است که بانکداری ما بوی اختلاس میدهد، دانشگاه به چاپگر مدارکی میانتهی بدل شده و علوم انسانی هم که می گویند کپکزده شده است.
در مورد به کارگیری تعبیر «بیداری اسلامی» برای قیامهای ضد استبدادی منطقه، ظاهرا هدف همان سند زدن و کوشش برای مدیریت و نسخهپیچیدن برای آنهاست. البته روشن است که مردمان آن کشورها کار خودشان را میکنند و همچنان که در اعتراضاتشان منتظر رخصت از مقامات کشور ما نبودهاند در ادامه کار و ترکیبات سیاسی آیندهشان هم هیچ اهمیتی به نظرات دولتمردان ما نخواهند داد.
(واقعا اگر آقایان توانایی مدیریت در عرصههای فرامرزی را دارند چرا با دیپلماسی و سیاستخارجی فعال خود کاری در افغانستان این همسایه مسلمان و همزبان دیوار به دیوار نمیکنند که جریانهای سیاسی همچنان در حال قتلو عام یکدیگر و بیگناهانند. .... اینجا ذهن رهگذری میگوید: آقا اصلا افغانستان را ولش کنید و عجالتا به مدیریت روابط تکفیری جریانهای سیاسی داخل کشور بپردازید.)
تعبیر بیداری اسلامی نوعی مصرف داخلی دارد و میکوشد وجوه ضد استبدادی و آزادیخواهانه جنبشهای منطقه را مخفی دارد. در واقع این نوع نامگذاری ویژگیهای اصلی قیامهای منطقه را ناگفته میگذارد.
مردم کشورهایی که قیامهای ضد استبدادی در آنها رخ داد یا در جریان است از تونس تا سوریه همه / اکثریتشان مسلمان هستند. کنشهای آنها از فرهنگشان تغذیه میکنند، فرهنگی که دین اسلام از ارکان آن است. این مردمان مسلمان دنبال رهایی از استبداد و رسیدن به آزادی هستند. یعنی شرایطی که خودشان بتوانند برای زندگی خودشان تصمیم بگیرند و چنین نباشد که مقدرات شان به دست یک شخص و یک ذهن باشد.
بنابراین مهمترین مشخصه جنبشهای ملتهای مسلمان منطقه، آزادیخواهی و استبداد ستیزی است و تعبیر بیداری اسلامی تعبیر مناسبی برای نشاندادن جنبشهای ضد استبدادی در منطقه نمیباشد.
***
میتوان بر عمق و دامنهی این بحث افزود و این پرسش را پیش نهاد که چرا با وجود اینکه مردمان این منطقه از قرنها پیش مسلمان بودهاند، اما به لحاظ نظری و عملی در مقابل حکومتهای موروثی و استبداد خلفا و پادشاهان گردن کج کرده بودند.
آیا همهی این قرنها این مردمان خفتهبودند و اینک بیدار شدهاند. اگر این بیداری اسلامی است نام آن خواب طولانی چیست؟